فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: صحبتهایی که در نشست «میراث اسلامی و علوم انسانی مدرن» در 21 بهمن امسال از سوی ابراهیم فیاض زده شد، انتقادات بسیاری را به دنبال خود داشته است. اینکه از طرف وی عنوان شد دو جریان فراماسونری و بهائیت از حکمت متعالیه زاده شده است و اتفاقاً حاکمیت فلسفهی صدرایی در حوزههای علمیهی کشور باعث عقیم شدن آنها گردیده است و...، ما را واداشت تا پس از انعکاس سخنان ابراهیم فیاض به سراغ یکی از محققین فلسفهی صدرایی رفته و نظرات او را دربارهی بنیاد و اساس فلسفهی صدرایی و بحثهای پیشآمده، جویا شویم. از همین رو، گفتوگوی کوتاهی با عبدالحسین خسروپناه علی رغم مشغلۀ بالای ایشان ترتیب داده شد که در ادامه میآید.
رئیس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران در پاسخ به این سؤال که اساس و بنیاد فلسفهی صدرایی چیست و چه چیزی این فلسفه را از سایر نحلههای فلسفی جدا میکند، گفت: معیاری که فلسفهها را از هم جدا میکند روششناسی آنها است و روششناسی حکمت متعالیه، عقلانیتی است که «وحی و شهود» آن را همراهی میکنند. به تعبیر استاد حسنزاده آملی «قرآن، برهان و عرفان» از هم جدایی ندارند و ملاصدرا فلسفهی خودش را یعنی حکمت متعالیه را با عقل برهانی و عقل استدلالی، تبیین و اثبات کرده است. عقلانیتی که در واقع وحی و شهود آن را همراهی میکنند؛ لذا وجه اسلامی بودن حکمت متعالیه به این است که هم روششناسی آن در قرآن و سنت است و هم محتوایی که در حکمت متعالیه است با قرآن و سنت هماهنگی دارد. حالا اگر بعضی گمان میکنند در جایی دیدگاه ملاصدرا با آموزههای دینی هماهنگ نیست به علت تفاوت در تفسیری است که آنها از قرآن و سنت دارند. در واقع ملاصدرا تفسیری دیگر ارائه داده است، حالا اگر این تفسیرها با یکدیگر تعارض دارد، باید گفت دیدگاه ملاصدرا با تفسیر آنها از قرآن و سنت تعارض دارد، نه اینکه با قاطعیت بتوانیم بگوییم دیدگاه ملاصدرا با قرآن و سنت در تعارض است.
خسروپناه در پاسخ به این سؤال که گفته میشود دو جریان فراماسونری و بهائیت از دل حکمت صدرایی بیرون آمده است، اظهار داشت: کسانی که به این سو میروند و چنین صحبتهایی را عنوان میدارند باید در سواد آنها شک کرد، این افراد لازم است به مطالعهی بیشتری بپردازند و اینگونه نسبت ناروا ندهند. اولاً، فراماسونری پدیدهای است که در انگلستان شکل گرفت و بعد در سایر کشورهای مرزی و نزدیک توسعه پیدا کرد و سپس وارد کشورهای اسلامی شد و هیچ ارتباطی با حکمت صدرایی ندارد، مگر کسی بگوید که فراماسونری که در انگلستان بعد از رنسانس و در عصر مدرن شکل گرفته است، مثلاً زمانی بوده است که حکمت متعالیه در انگلیس رواج داشته است، درحالیکه هیچ شخص باسوادی این حرف را نخواهد زند.
بنابراین جریان فراماسونری با حکمت متعالیه و بلکه با فلسفهی اسلامی هیچ ارتباطی ندارد؛ اما بهائیت، انشعابی از بابیت است و بابیت یک انشعابی از شیخیه است و بهائیت و بابیت به لحاظ محتوایی هیچ ارتباطی با شیخیه ندارند. به تعبیر دیگر علیمحمد باب که زمانی طرفدار فرقهی شیخیه بوده، آمده و فرقهی جدیدی به نام بابیت درست کرده است و بعد از او نیز حسینعلی نوری هم فرقهی بهائیت را راهاندازی کرده است. اساساً بهائیت و بابیت اعتقادی به اسلام ندارند و منکر جامعیت اسلام هستند، درحالیکه شیخیه اسلام را قبول دارد، جزء مذاهب اسلامی و شیعی است، همانطور که علامه طباطبایی در کتاب «شیعه در اسلام» شیخیه را بهعنوان یکی از مذاهب شیعه معرفی کرده است.
بههرحال، پاسداران شیخیه، مسلمان و شیعه هستند، قرآن و اسلام را قبول دارند، به توحید معتقد هستند، امامت و معاد را میپذیرند. اگرچه تصویر خاصی از معاد و امامت دارند؛ ولی اصل امامت و معاد را و نیز ائمه اثناعشر را کامل میپذیرند. در مورد غیبت حضرت مهدی (عج الله تعالی) معتقد هستند حضرت در مکان هور قلیایی قرار دارد؛ یعنی قبول دارند که وجود خارجی دارد. به لحاظ محتوا این دو جریان یعنی بابیت و بهائیت هیچ ارتباطی با فرقهی شیخیه ندارند؛ اما به لحاظ تاریخی علیمحمد باب که بابیت را درست کرده است، زمانی اعتقادات شیخیه را داشته است؛ اما اعتقادات بعدی او در بابیت و همینطور جریان بهائیت هیچ ارتباطی با شیخیه ندارد.
نکتهی دیگر اینکه شیخیه هم الزاماً ارتباطی با حکمت متعالیه ندارد. در بعضی اعتقادات ممکن است مشترکاتی داشته باشند؛ ولی بههیچوجه اینطور نیست که یکی باشند. دلیل آن هم این است که این تعداد افراد که طرفداران حکمت متعالیه هستند از گذشته تا به امروز در هیچ زمانی طرفدار شیخیه نبودهاند، بلکه منتقد آن نیز بودهاند. نمونههای آن همیشه در طول تاریخ وجود داشته است؛ مثلاً ملا هادی سبزواری، ملا علی نوری یا علی حکیم و شخصیتهای بعدی مثل علامه طباطبایی و شاگردان وی، همه طرفدار حکمت متعالیه هستند؛ ولی هیچکدام شیخیه را قبول نداشتند و ندارند، بلکه نقدهایی هم به شیخیه و شیخ احمد احسایی دارند؛ بنابراین، این مطالب نسبتهای ناروایی است که به حکمت متعالیه زده میشود.
اگر این سخن را بخواهیم بپذیریم که چون یک زمانی مثلاً علیمحمد باب طرفدار شیخیه بوده است و شیخیه هم تأثیراتی از حکمت متعالیه داشته است، نتیجه بگیریم که پس حکمت متعالیه باطل است، یا به تعبیری اینطور بگوییم که شیخیه متأثر از مذهب شیعه است، پس نتیجتاً شیعه نیز باطل است و تشیع که منشأ آن اسلام و آموزههای قرآن و پیامبر است با این نوع استدلالها، آن را نیز باید زیر سؤال ببریم. این نوع استدلال کردن، استدلال اشتباهی است. اگر شیخیه را باطل میدانند و منشأ آن هم که حکمت متعالیه است، از بطلان معلوم که نمیشود بطلان علت را به دست آورد. شیخ احمد احسایی، مؤسس شیخیه که از حکمت متعالیه تأثیر پذیرفته است در بسیاری از اعتقادات دیگر با آن در تضاد و اختلاف است. بسیاری از اعتقادات آن ارتباطی با اعتقادات ملاصدرا ندارد؛ مثلاً ملاصدرا طرفدار جدی عرفان و تصوف است، البته به معنی مثبت آن و شیخ احمد احسایی از منتقدان جدی تصوف است و خیلی از اختلافات دیگری که در این فرصت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت. این نوع نسبت دادنها نشان میدهد که دوستانی که اینگونه به موضوع میپردازند در این زمینه مطالعهای نداشتهاند.
رئیس موسسه حکمت و فلسفه در پاسخ به اینکه گفته میشود فلسفهی ملاصدرا یک مکتب حاشیهای در حوزهی علمیهی قم است، بیان داشت: خیر، در حال حاضر در حوزهی علمیهی قم حکمت متعالیه یکی از مکاتب فلسفهی اسلامی است که در حوزهی علمیهی قم و حوزههای علمیهی کشور نفوذ دارد و نقش بسیاری نیز دارد که همهی طلبهها باید بدایت الحکمه و نهایت الحکمهی علامه طباطبایی که حکمت متعالیه است را بخوانند و در رشتههایی مثل فلسفهی کلان و برخی رشتههای دیگر از حکمت متعالیه بیشتر خوانده میشود. در حال حاضر در حوزه، اسفار و دیگر کتابهای ملاصدرا تدریس میشود. در حوزهی علمیه قم مجمعی است به نام «مجمع عالی حکمت» که به دستور مقام معظم رهبری و با نظارت آیتالله جوادی آملی و آیتالله مصباح یزدی در حال اداره شدن است و جمع زیادی از استادان و فضلای فلسفه و حکمت متعالیه در این مجمع حضور دارند و فعالیتهای علمی انجام میدهند. درسهای آزاد متعددی وجود دارد که به حکمت متعالیه میپردازند و دقیقاً باید بگویم که حکمت متعالیه در حوزهی علمیهی قم نفوذ بسیاری دارد و جزء دروس اصلی است که به طلبهها آموزش داده میشود.
عبدالحسین خسروپناه در پاسخ به این سؤال که یکی از ایراداتی دیگری که گرفته شده است این است که مشکل بزرگ حوزههای علمیه ما به خاطر همین فلسفهی صدرایی است که با روششناسی خود آنها را عقیم کرده است، در نتیجه به یک دین احساسی رسیدیم که دین ضد فکر است، گفت: کاملاً مشخص است که این یک برداشت نادرستی است؛ زیرا حکمت متعالیه یک مکتب عقلانی است و شما یک گزارهی احساسی در آن نمیبینید. تاریخ نشان داده است که هرگاه فلسفه کنار رفته است، احساس غلبه پیدا کرده است و عقل رانده شده است. همیشه فلسفهها و حکمتها بودهاند که حافظ عقل بودهاند و آن را توسعه بخشیدهاند، به عقل میدان دادند و از آن بهره بردهاند و نیز جایگاه رفیعی برای عقل قائل شدند. حکمت متعالیه نیز چنین است و در واقع میخواهم بگویم که حکمت متعالیه کاری کرده است که کاربست عقل در عرصههای مختلف بیشتر بشود و تا الآن که میبینید شخصیتی مثل آیتالله جوادی آملی که حکیم و طرفدار فلسفهی صدرایی است بهخوبی دارد از حکمت متعالیه استفاده میکند و گسترهی عقل را در کنار نقل بیان میکند و همیشه تأکید دارد که عقل و نقل هستند که میتوانند هم معرفت دینی کاملی به ما بدهند و تمدنسازی کنند و هم نقشهی علمی جهانی برای ما ترسیم کنند.
نظرات مخاطبان 0 4
۱۳۹۲-۱۲-۱۸ ۱۲:۱۶ 1 1
۱۳۹۲-۱۲-۱۸ ۱۳:۵۵محمد 0 0
۱۳۹۲-۱۲-۱۹ ۲۰:۰۸حامد دانا 1 5
۱۳۹۳-۰۳-۱۴ ۰۸:۴۵اسماعيل 0 0